شبه شعر رواج پیدا كند، گلوی شعر فشرده میشود
گروه هنر- حسن احمدی فرد
گفت و گوی من با استاد «محمد باقر کلاهی اهری»،مدتها پیش انجام شده است، آن هم بعد از ظهر یک روز اردیبهشتی. از آن روزهایی که باران میزند و آفتاب میشود. باران مفصلی باریده بود و بعد، آفتاب بعد از ظهر خودش را پهن کرده بود روی شهر. آن روز، من، با ضبطی در کیف و دستهای کاغذ در دست، پای گفت و گوی شاعری نشستم که مدتها بود، درگیر شعرش بودم، که حتی در روزهای خدمت، در شبهای سخت آموزشی، در آن فضای بگیر و ببند، کتاب شعرش همراهم بود.
صحبتم با استاد، مفصل تر از آن شد که پیش بینی میکردم. صمیمیت استاد کلاهی به من ، فرصت سماجت میداد.حالا که زمان زیادی از آن روزها میگذرد و من، به حکم جبر اداری، جایی دیگر در روزنامه مشغول به کارم، حال آدمی را دارم که به جزیرهای نامسکون تبعید شده و یک روز اتفاقی صدای رادیوی محلی شهرشان را شنیده است.
خبر انتشار گزیده شعرهای استاد محمد باقر کلاهی اهری آن هم به انتخاب محمد سعید شاد، برای من حکم همان صدای رادیو را داشت. به سرم زد که از این جزیره نامسکون، پیامی به اهالی شهرم بفرستم.
این سطرهایی که در ادامه میآید، بخش هایی از گفت و گوی چندسال قبل با استاد محمد باقر کلاهی اهری است که به بهانه گزیده شعرهای استاد، تقدیم میشود.
امروزه شعر در سطح جهان خواننده چندانی ندارد. حتی شعر شاعران انگلیسی زبان هم كه میتواند خوانندگان گستردهای در جهان داشته باشد، آنقدرها خواننده ندارد. این سرنوشت شعر در دنیای امروز است. به قول «نزار قبانی» شاید شعر در آینده قرصی باشد كه قبل از خواب با یك لیوان آب خورده میشود...
من شعر كلاسیك را ترجمه پذیر نمیدانم. علی رغم آن كه گفته میشود اشعار فلان شاعر قرن چندم به زبانهای زنده دنیا ترجمه شدهاند، فكر میكنم تنها برداشتهایی از این اشعار صورت گرفته و ترجمه شده است. شعر در ذات خودش ترجمه پذیر نیست چون به ساحتی وسیع و عمیق از زبان تعلق دارد. البته اینجا صرفاً مشكلات زبانی مطرح نیست، بلكه بیشتر محتوا و فرهنگ كلمات، یعنی آن بار هستی كلمات هستند كه تنها در یك فرهنگ خاص جواب میدهند، به همین خاطر است كه رمان خیلی خوب به ترجمه تن میدهد. ولی شعر نمیتواند از مارپیچهای ترجمه عبور كند و قطعاً در این هفت خوان، استحاله میشود و بخش ناچیزی از جلوه خودش را به آن طرف خط ترجمه انتقال میدهد. شعر نمیتواند از گمرك ترجمه با همه وسایل و بارهایش، عبور كند. آنجا كلی از وسایلش توقیف میشود و شعر تنها با یك چمدان كوچك راهی مقصد میشود.
كسانی مثل «نیكلسون» كه مثنوی را ترجمه كرده، «فیتز جرالد» كه شعر «خیام» را ترجمه كرده یا دیگرانی كه حافظ را ترجمه كردهاند. البته باید توجه داشت كه همین ترجمهها هم بیشتر در محافل دانشگاهی و در میان ایران شناسانی كه با این بحث سر و كار دارند، رواج پیدا كرده است.
این كه میگویند شعر «مولوی» در آمریكا رواج پیدا كرده یا شعر «خیام» در انگلیس، شاید تلقی صحیحی نباشد. به نظر من مولویای كه در آمریكا یا خیامی كه در انگلیس شناخته میشود، با «مولوی» و «خیام» كه میشناسیم زمین تا آسمان تفاوت دارد. «مولوی»ای كه آنها میشناسند یك صوفی اباحی مشرب است كه هر كار دلش میخواهد میكند و آخر سر میگوید: خدا، از دید آنها مولوی یك صوفی است در شرق كه یك نوع مذهب لاابالی گری را ترویج كرده و از آن جهت، مورد علاقه آنهاست كه به آنها فرصت میدهد به تمنیات خودشان یك جور رنگ تقدس بزنند. متأسفانه گاهی میبینیم ادبای بزرگ هم به این مسایل افتخار میكنند كه فكر میكنم یا غفلت میكنند یا از سر مجامله این حرفها را بیان میكنند. من فكرنمیكنم آن «خیام» كه در غرب میشناسند كه در شعرهایش میگساری میكرده و... با «خیام» ما كه یك ریاضی دان و یك فیلسوف جدی بود هیچ سنخیتی داشته باشد. به هر حال این شعرها ترجمه پذیر نیست و از طرفی «هر كه نقش خویشتن بیند بر آب» هر كس سراغ این شعرها آمده، آنچه را میخواهد در اینها میبیند، و در واقع تفأل میزند به دیوان شرق.مثل ما كه شعر حافظ را میخوانیم و آنچه را دلمان میخواهد، میبینیم.
بعد از تحولات سیاسی در ایران، خیلیها در دنیا میخواهند بدانند ایران كجاست؟ اما شاید نتوانند به ایران سفر كنند. از طرفی میدانند كه ادبیات ایران، ادبیات مطرحی است. پس دوست دارند با این ادبیات معاصر آشنا بشوند. آنها بیشتر دوست دارند ادبیات معاصر را بشناسند. این كه مثلاً پانصد سال پیش یك نفر چنین گفته و خیلی هم عالی گفته، دغدغه اول آنها نیست. آنها میخواهند بدانند امروز در كشور ما چه خبر است؟من امروز میخواهم بدانم همسایهام كجاست. این كه دیروز فلان جا بوده است برایم چندان اهمیتی ندارد.
ما الان به هر شكل توجه دنیا را جلب كردهایم. از این به بعد دیگر به تواناییهای فرهنگی ما برمیگردد، كه اگر حرفی برای گفتن داریم، با استفاده از همین ابزارها برای دنیا مطرح كنیم. البته آن هم با یك وسعت نظر. یعنی گزینشی عمل نكنیم، عدهای را بپسندیم، عدهای را نپسندیم، در مجموع اجازه بدهیم خود مخاطبین به نقد شعر ما بنشینند.
من فكر میكنم ما در عرصه رمان كاری نداریم كه بخواهیم در مقابل رمان آنها بگذاریم. البته خیلی ها در دفاع از رمان معاصر ما حرفهایی میزنند كه خب آن هم دلایل خودش را دارد. پس ما در رمان نویسی معاصر جهان جایگاهی نمیتوانیم داشته باشیم. البته به جز چند چهره مطرح آن هم به خاطر تأویل پذیری آثارشان. مثلاً وقتی آنها «بالزاك» را پشت سر گذاشتهاند، ما با چند رمان رئالیستی بزرگ كه پر از ماجراهای زندگی چند نفر آدم خاص است، چه دستاوردی میتوانیم برای آنها داشته باشیم؟ جدا از این، این رمانها آنقدر روی مشخصههای بومی پافشاری میكنند كه اصلاً دری به دنیای نو نمیگشایند. حتی شیوه نگرش آنها، تأكیدشان بر عنصر زبان و به خلوص رسیدن در زبان كار ترجمه را هم مشكل میكند. پس ما در عرصه رمان علی رغم هیاهویی كه گاهی به راه میاندازیم، نه در برابر رمان كلاسیك آنها و نه در برابر رمان مدرن آنها، حرف زیادی برای گفتن نداریم.
در دوران معاصر گرایش به فرمهای عجیب و غریب جایگزین چند لایگی در شعر شد و این شعر را دچار اعوجاج كرده است. این قبیل آثار اگر ترجمه بشوند، كاملاً از بین خواهند رفت. به عبارت دیگر، ادای چند لایگی، جایگزین چند لایگی خلاق شده است. اساساً شعر زاییده یك سلوك اجتماعی و در نهایت یك سلوك انسانی است. امروز كمتر این سلوك دیده میشود. انگار شاعران فقط میخواهند خواننده را متعجب كنند.
عدهای با شكستن قلكشان، كتابشان را چاپ میكنند. آنها آمدهاند و جای شاعران دسته اول را گرفتهاند. میگویند سنگ را سنگ میشكند. دشمن شعر هم شبه شعر است. وقتی شبه شعر رواج پیدا میكند، طبیعتاً گلوی شعر بیشتر فشرده میشود. برای خیلیها كه آن قدرها شاعر نیستند، مقدور است كه مبالغی را هزینه كنند و مهملات خودشان را چاپ كنند. از آن طرف كسانی هم هستند كه كارهای جدی دارند ولی چون نمیتوانند آنها را چاپ كنند، مهجور و ناشناخته میمانند.
فكر نمیكنم شعر بتواند چیزی را عوض كند، بلكه معتقدم با عوض شدن چیزها، شعر تغییر پیدا میكند. من برای ادبیات، آن كاركرد را قایل نیستم كه تحولات را به دست بگیرد. هر كس هم این حرفها را زده، میخواسته كار خودش را مهم جلوه بدهد. این حرف ها در یك دورهای گفته میشد، فكر میكنم همان موقع هم كسی جدی به آن نمیاندیشید. اما در مورد وضعیت كتابهای شعر واقعاً مشكل داریم. آن هم از این جهت كه در حال حاضر، هنر با حمایت دولت سرپا ایستاده است. از سینما گرفته تا نمایشگاه عكس و چیزهای دیگر. یعنی یك متولی دارد به نام «اداره ارشاد» كه باید به اشكال مختلف از آنها حمایت كند.
عنصر تغنی و عنصر تغزل دارد از زندگی ما رخت برمیبندد و این فقدان، در شعر ما هم بسیار به چشم میآید. همچنین با دگرگونی پی در پی ظواهر زندگی، مجال آن درنگها كه انسان را به افكار ماندگاری هدایت میكرد از شاعر امروز سلب شده است. البته خود زندگی هم به قدری درگیر تنش و استرس شده است كه به شكل فرمهای كج و معوج در شعر امروز دیده میشود. به عبارت دیگر یك سر این آشفتگی در شعر، ریشه در آشفتگی زندگی امروز دارد.
===
نسبت مدرنیته و حقیقت؛ خوانش شعری از محمدباقرکلاهی اهری
حمیدرضا شکارسری
« گفتم در کوچه اقاقی پچپچه کوتاهی است
که در میان دو پنجره تقسیم میشود
اما پنجره های کوتاه چه دارند بگویند
برای مردمانی که اقاقی را از یاد بردهاند.» *
« زبان خانه هستی است »
اما «هایدگر» در جای دیگری هم گفته است : « همه چیز در شعر خانه دارد حتی معبد یونانی » .
به نظر میرسد منظور او از خانه هستی، زبان شاعرانه باشد. جایی که در آن تقلید یا تمثیل هستی به نمایش در نمیآید (چون نثر) بلکه در آن هستی آشکار میگردد و هستی به زعم وی، محتوا و مضمون جهان است. این شعر است که میتواند انسان را با «لوگوس» (حقیقت) و ساحت قدس مرتبط کند .
از سوی دیگر، علم و فلسفه و هنر امروز به جای نسبت با لوگوس یا حقیقت، با واقعیت نسبت دارد. از این منظر به گمانم « هایدگر» به هنر و شعر سنتی نظر داشته است. هنر و شعری که با بیانی کلی نگر و معناگرا و ذهنی گرایانه تلاش میکند از سطح اشیاء و پدیده های پیرامون هنر فراتر رود و با انتزاع در واقعیت های جهان به ترسیم حقیقت کلی جهان بپردازد. حقیقتی ازلی، ابدی و در نتیجه اسطورهای یا قدسی .
اما « کلاهی اهری » در شعر خود از منظری جزء نگرانه به واقعیات پیرامونش نظر انداخته است. تماشایی که روحی انتقادی اما در عین حال ناامیدانه، غمگنانه و پر افسوس دارد. روحی که در شعر سنتی جز با بیانی طنز آمیز یا با تاویل نمادهای عارفانه در اثر جاری نمی شد و به جایی نیز بر نمی خورد .
روح انتقادی شعر « کلاهی » به زندگی مدرن شهری اشاره دارد و با نگاهی نوستالژیک به گذشته اي متوجه میشود که با طبیعت به نمایندگی « اقاقی » رابطهای بیواسطه و نزدیک تر وجود داشت.
در این شعر، شاعر را با لوگوس، ساحت قدس و حقیقت هستی جهان کاری نیست. او شعری مدرن سروده است و مدرنیته را نسبتی با حقیقت نیست .
===
در نشست رونمايي از «شاعری به این تنهایی» عنوان شد؛ در شعر كلاهي اهري زندگي نفس ميكشد
جليل فخرايي: نشست رونمايي از كتاب «شاعری به این تنهایی»؛ گزيده اشعار محمد باقر كلاهي اهري همراه با حضور منتقدان و چهرههاي ادبي شعر خراسان در مشهد برگزار شد. در اين نشست افضلي شاعر و استاد دانشگاه درخصوص سرودههاي كلاهي اهري گفت: يكي از ويژگيهاي بارز شعر اهری آن است كه به سبب سهل بودن عامه از آن بهرهمند شده و خواص نيز از شعر وي لذت كافي و وافي ميبرند.وي به تأييد و حظ ادبي استاداني چون محمدرضا شفيعي كدكني از شعر كلاهي اهري اشاره كرد و گفت: يكي ديگر از ويژگيهاي شعر وي، بيان همان چيزهايي است كه ميبيند با زباني نو و طراوتي بياني ديگر.در ادامه اين نشست مجيد نظافت شاعر خراساني مهمترين شاخصه شعر كلاهي اهري را گنجاندن مفاهيم بلند با بيان شيوا و روان عنوان كرد و به سبب همين مؤلفه با قرائت يكي از اشعار كلاهي اهري بهترين راه شناخت عناصر و بيان شعر وي را قرائت و بازشناخت او از طريق متن اشعارش دانست.
وی تنها نقص اين كتاب گزيده را نداشتن مقدمه در ديباچه آن دانست كه نه از گردآورنده آن اشعار وجود دارد و نه از خود شاعر كه اين مهم را نيز حاصل شكسته نفسي و خضوع شاعرانه محمد سعيد شاد گردآورنده و محمد باقر كلاهي اهري دانست.
محمد كاظم كاظمي شاعر و منتقد ادبي نيز يكي از خصوصيات شعري كلاهي را بروز و ظهور دانش ادبي بسيار بالاي وي در قالب كلامي بسيار شيوا و روان دانست.وي افزود: برخلاف برخي شاعران كه شعرشان با شخصيتشان همخواني ندارد، شعر كلاهي اهری شخصيت كامل خود اوست.
وي با اشاره به شعر نو فارسي و ظهور شاعراني مفهومگرا مانند اخوان و شاملو در دهههاي 50 و 60، به ورود شاعراني به عرصه شعر اشاره كرد كه با ابهام در زبان با نيت نزديكتر كردن شعر به شاعرانگي خود شعر را دچار آشفتگي و تلاطم و فاصله گرفتن از فهم مخاطب كردهاند.وي گفت: هر جامعه و هر سرزمين و بوم و بري اشياء و ابزار و آنچه كه در اطراف آنها يكبار با زبان خودشان نامگذاري ميكنند، اما شاعر كسي است كه اشياء را با حس خودش نامگذاري ميكند. محمد سعيد شاد شاعر، منتقد ادبي و گردآورنده اين مجموعه گزيده اشعار در ادامه اين نشست به وجوه مختلف شعر كلاهي اهري اشاره كرد و گفت: شعر كلاهي اهري با وجود پويا بودن در هيچ گونه يا قالبي متوقف نشده است. و در تمام قالبهاي سپيد و كلاسيك سروده شده و با وجود لايههاي فراوان معنايي شعر وي، اثر او جريان معمول و ساري و جاري زندگي است و در شعر كلاهي تنفس زندگي را ميتوان ديد.محمد سعيد شاد با اشاره به نوآوريهاي فراوان و بدعتهاي آگاهانه در شعر كلاهي اهري اثر را از اصليترين نوع شعر دانست و گفت: در هر مجموعه با نوع كاملتري از شعر در آثار كلاهي اهري مواجه ميشويم. در ادامه مراسم جواد كليدري در خصوص ویژگیهای شعری اهری صحبت کرد. وی ويژگيهاي شعري كلاهي اهري را تنوع در نوع جمله بندي و ساختار گزارههاي شعري وي افزون بر خبري بودن به امري عاطفي و پرسشي عنوان كرد و اين ويژگي را باعث تنوع مضمون در شعر كلاهي دانست.